Web Analytics Made Easy - Statcounter
به نقل از «اکوفارس»
2024-05-05@18:25:18 GMT

با خون‌رسان‌ترین خانواده ایران آشنا شوید

تاریخ انتشار: ۹ مرداد ۱۳۹۸ | کد خبر: ۲۴۶۰۲۶۶۹

با خون‌رسان‌ترین خانواده ایران آشنا شوید

برگزاری مسابقات و کسب مدال در رشته‌های ورزشی و علمی برای افراد جامعه یک اتفاق همیشگی است؛ اما مدال طلای «بهترین فعال اجتماعی و انسانی» چطور؟ برجسته‌ترین فعالان اجتماعی و انسانی چطور شناسایی می‌شوند؟ مگر برای کسب این مدال رقابتی وجود دارد؟ به حتم افرادی که در عرصه‌های اجتماعی و انسانی فعالیت می‌کنند افرادی هستند که زندگی خود را وقف کمک به دیگران کرده‌اند و درواقع سبک زندگی آن‌ها به گونه طراحی‌شده که به فکر هم نوعان خود باشند و دغدغه آن‌ها حمایت از افراد جامعه است ولو با اندک بضاعتی که دارند.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

ماندانا حجاریان متولد سال ۱۳۳۹ و ساکن کرمان این روزها وارد دهه هفتم زندگی‌اش شده است خودش می‌گوید: «هر چه که می‌گذرد ارزش‌های زندگی را بیشتر درک می‌کنم.» دغدغه او کمک به مردم است حس و حالی که خودش معتقد است از پدرش به ارث برده و آثار تربیت پدرش است.

لبخندی که حک‌شده است

اولین بار که با ماندانا حجاریان خانم ۶۰ ساله روبه‌رو شوید می‌توانید سلامت جسمی او را در چهره‌اش مشاهده کنید و لبخندی که حتی یک‌لحظه از روی لبانش پاک نمی‌شود می‌گوید: «من وظیفه‌دارم مراقب سلامت روح و جسمم باشم اول برای آرامش خودم و دوم به‌این‌علت که دلم می‌خواهد وقتی خون من به فرد بیماری اهداء می‌شود بهترین و باکیفیت‌ترین خون باشد بنابراین بسیار مراقب سلامت خودم هستم.»

خانواده اهداء خون

ماندانا با ۱۸۱ بار اهداء خون رکورددار اهداء خون در بین خانم‌ها به شمار می‌رود؛ اما ویژگی خاص ماندانا این است که او در تمام سال‌ها مشوق خانواده‌اش برای اهداء خون بوده است و حالا می‌توانیم بگوییم که خانواده او تنها خانواده رکورددار اهداء خون هستند هرچند خودش معتقد است این اتفاق در خانواده آن‌ها موروثی شده است. طوری که پسرش باوجوداینکه برای ادامه تحصیل به خارج از کشور سفرکرده است در مدت اقامت در کشور خارجی همچنان به اهداء خون به‌عنوان یک اقدام انسان دوستانه و خداپسندانه ادامه می‌دهد.

خون ندادم، جان دادم

ماندانا قصه اولین مرتبه‌ای که برای گرفتن خون از او به‌زور متوسل شدند را این‌طور تعریف می‌کند: «۱۵ ساله بودم خانم سرایدار مدرسه‌مان چندین زایمان پشت سر هم داشت و بازهم پابه‌ماه بود. همه می‌دانستیم که حال‌وروز خوبی ندارد. پدرم یکی از خیران شهر مسجدسلیمان خوزستان بود روزی که سرایدار مدرسه را به بیمارستان منتقل کردند مدیر مدرسه با پدرم تماس گرفت که زن بیچاره به دلیل مشکلات کم‌خونی در شرف مرگ است و از پدرم که مرد روشن و تحصیل‌کرده‌ای بود کمک خواست. آن روزها مردم از خون دادن می‌ترسیدند. پدرم به‌سرعت افراد خانواده و چند نفر از دوستان را به بیمارستان برد و بعد از آزمایش معلوم شده که من می‌توانم به خانم سرایدار مدرسه خون بدهم. به‌قدری ترسیده بودم که تلاش می‌کردم دستانم را از دست‌های پدر بیرون بیاورم و تا جایی که می‌توانم فرار کنم من به‌شدت از سوزن سرنگ می‌ترسیدم. دست‌آخر به اصرار پدر و هق‌هق گریه‌هایی که دیگر بندآمده بود روی تخت بیمارستان خوابیدم و درحالی‌که چشمانم را محکم بسته بودم برای اولین بار خون دادم. برای من که خیلی ترسیده بودم خیلی سخت بود اما آن موقع فکرش را هم نمی‌کردم که حالا رکورددار اهداء خون در بین خانم‌ها باشم. بعدازاینکه سرایدار مدرسه زنده ماند به‌قدری مورد لطف اهالی محله، دوستان هم‌سن‌وسال و پدرم قرار گرفتم که بعدازآن خون دادن را رسالت خودم می‌دیدم و هر آشنایی که نیاز به خون پیدا می‌کرد به‌سرعت داوطلب می‌شدم.

داوطلب برای نجات جان

حجاریان همان‌طور که عکس‌هایی که سازمان انتقال خون وقت اهداء خون از او گرفته است را ورق می‌زند می‌گوید: «این لحظه‌ها بهترین لحظه‌های زندگی‌ام است چنان شادی و نشاط بر قلبم می‌نشیند که سلامت شدن یک انسان را در کالبد خودم احساس می‌کنم. ۴۰ سال گذشته این‌طور نبود که یک نفر در زمان مشخصی به سازمان انتقال خون برود و خون بدهد. اصلاً چنین سازوکاری نبود بلکه وقتی بیماری نیاز به خون داشت اقوام نزدیکان و همسایه‌ها برای اهداء خون به بیمارستان منتقل می‌شدند و حس اینکه با خون‌ده‌ی شما شخصی به زندگی برمی‌گردد حال و هوای خوبی به شخص اهداءکننده می‌داد.

خون دادن در این خانواده موروثی است

ماندانا برایمان تعریف می‌کند: «همسرش نیز قبل از ازدواج با او، در دوران سربازی به یکی از دوستانش که با او گروه خونی مشترکی داشته خون داده و او نیز شیرینی نجات دادن جان دیگری چنان برجان و دلش نشسته که تابه‌حال بالای ۱۰۰ مرتبه خون داده است. این اشتیاق در خانواده ما موروثی شده است و به همین دلیل بود که فرزندانمان نیز لحظه‌شماری می‌کردند که به سن ۱۵ سال برسند و آن‌ها هم بتوانند مثل پدر و مادرشان هر سه ماه یک‌بار خون بدهند. هیچ‌وقت فراموش نمی‌کنم که وقتی پسر بزرگم که به سن ۱۵ سال رسیده بود را به مرکز انتقال خون بردم. متصدی آزمایشگاه وقتی شناسنامه‌اش را دید گفت دو سال دیگر بیاید قوانین تغییر کرده و از ۱۷ سال به بالا خون‌گیری می‌شود پسرم آن روز را تا شب بی‌قراری کرد بعد از گذشت چند سال او بیشتر از ۵۰ مرتبه خون داده است.

«آتنا انتظاری» تنها دختر ماندانا حجاریان درباره مادرش می‌گوید: «ما هر چه از مادر به یاد داریم به دنبال حمایت کردن از افراد ضعیف جامعه و بیماران بوده است. حتی وقتی برای تفریح و گردشگری به بیرون از شهر می‌رویم چشمانش به دنبال افرادی می‌گردد که نیاز به کمک داشته باشند. هنوز مرد کارتن‌خواب و معتادی که مادرمان آن را به زندگی برگرداند را فراموش نکرده‌ایم.

قصه ماندانا و اولین نوه خانه ما

آتنا قصه مرد کارتن‌خواب و مادرش را این‌طور روایت می‌کند: «یک روز صبح مادرم من و برادرهایم را به پارک برده بود. همان‌طور که ما بازی می‌کردیم متوجه شدیم که مادرم برای دلجویی از مرد جوانی که به نظر مرده می‌آمد بالای سرش ایستاده. مرد جوان بوی تعفن می‌داد و یک‌پایش در گچ بود. مادرم چندین بار صدایش کرد به‌زحمت چشمانش را باز کرد، زنده بود. به‌سرعت به خانه رفتیم برایش کمی غذای گرم و لباس و پتو آوردیم و به‌زحمت در همان پارک به او خوراندیم. درست یادم می‌آید که مادرم تا آخر شب همان‌طور تلفن دستش بود و با پزشکان سازمان انتقال خون که آشنایش بودند تماس می‌گرفت تا بتواند مرد جوان را در بیمارستان بستری کند. دست‌آخر آمبولانس رسید و مرد به بیمارستان منتقل شد و همه هزینه‌های دارویی بیمارستان مرد جوان که حالا نماش را می‌دانستیم «عظیم» تقبل کرد. مادر به مدت ۵۰ روز به او سر می‌زد تا به‌سلامت از بیمارستان مرخص شد اما مادرم دست‌بردار نبود بعدازآن «عظیم» را به کمپ ترک اعتیاد فرستاد و صحیح و سلامت او را به جامعه برگرداند. چند سال بعد با کمک مادرم با دختر مناسبی ازدواج کرد. حالا فرزند عظیم نوه اول خانواده ما به‌حساب می‌آید.

 

در تمام سال‌ها ما را با خودش همراه کرد

«غلام‌رضا انتظاری» دبیر بازنشسته ادبیات و هنر در همه این سال‌ها کنار همسرش ایستاده و او را تشویق کرده، وقتی از همسرش تعریف می‌کند گل ازگلش باز می‌شود می‌گوید: «روحیه او برای کمک به خلق خدا مثال‌زدنی است. او آن‌قدر در این کار اشتیاق دارد که ما را نیز با خودش همراه کرده. یادم می‌آید که مدتی تمام هوش و حواسش رفته بود پیش بچه‌های پرورشگاه به‌خصوص وقتی خودمان بچه‌دار شده بودیم بیشتر دلش برای بچه‌های بی‌سرپرست غنج می‌رفت. از هر فرصتی استفاده می‌کرد تا به بچه‌ها سر بزند طوری که چند تا از بچه‌های پرورشگاه او را مادر خودشان خطاب می‌کردند یکی از همین بچه‌ها سلمان بود که ماندانا هم حس مادری را نسبت به او حس می‌کرد. کار به‌جایی رسید که ماندانا چندین سال متوالی روز اول عید، قبل از سال‌تحویل به پرورشگاه می‌رفت و بچه‌هایی که تمایل داشتند را با خودش به خانه می‌آورد برایشان غذا می‌پخت لباس می‌خرید و با انواع شیرینی و آجیل از آن‌ها پذیرایی می‌کرد و تا سه روز بعد از تعطیلات عید آن‌ها با ما زندگی می‌کردند آنچه بسیار اهمیت داشت این نکته بود وقتی بچه‌ها در منزل ما بودند هیچ فرقی بین آن‌ها و فرزندان خودمان نمی‌گذاشت.

 

کله‌پاچه خور حرفه‌ای

ماندانا حجاریان از حس نوع‌دوستی خودش می‌گوید: «هر وقت به نماز می‌ایستم و دعا می‌کنم از خداوند می‌خواهم که من را وسیله‌ای برای حمایت‌های خودش قرار دهد. فکر می‌کنم خون‌رسانی آن‌هم خون سالم به بیماران یکی از وظایف انسان‌های سالم است. طوری که می‌توانند زکات بدن سالمشان را پرداخت کنند. برای اینکه بتوانم بهترین خون را به بیماران هدیه کنم مراقب تغذیه‌ام هستم. مراقبم که سرما نخورم و بسیار مطالعه می‌کنم که بتوانم بدنی سالم داشته باشم تا سود این اتفاق را باهم نوعان خودم شریک باشم. حتی کله‌پاچه می‌خورم تا پلاسمای خونم کامل باشد و بتوانم خون بهتری را اهداء کنم؛ اما برای اینکه در بدنم تجمع چربی نداشته باشم به‌شدت پیاده‌روی می‌کنم و ورزش تخصصی من کوه‌نوردی است طوری که در سن ۶۰ سالگی خیلی راحت ارتفاعات کرمان را طی می‌کنم.

معلم نقاشی برای شاگردان نابینا و ناشنوا

اما فعالیت‌های ماندانا حجاریان به اینجا ختم نمی‌شود او با راه‌اندازی نمایشگاه‌های نقاشی شرایط را مهیا می‌کند تا بتواند هنردوستان را متقاعد کند تا علاوه بر اینکه امید را دل سالمندان زنده نگه دارد بتواند بستری را فراهم کند تا به جوان‌ها بگوید برای سالم ماندن خودتان و کمک به هم نوعانتان خون بدهید. او در هر جمعی فرصت را غنیمت می‌شمرد تا مبلغ سازمان انتقال خون باشد. اما ازآنجاکه او همه دغدغه‌اش حمایت از هم نوعان است تلاش می‌کند نقاشی را نیز به داوطلبان آموزش دهد از ۱۵ سالگی وقتی عضو کانون پرورش فکری مسجدسلیمان بود آموزش نقاشی را به همسالان خود شروع کرده و همچنان این کار را باتجربه بیشتری ادامه می‌دهد. یک روز دست بر قضا شاگرد نابینایی به او مراجعه کرد تا بتواند از او نقاشی یاد بگیرد. ماندانا که این موضع را برای خودش هدف می‌دید اشکال هندسی را روی فیبر می‌کشد و شاگرد نابینایش با حس لامسه اشکال هندسی را درک می‌کند و به او یاد می‌دهد که با اشکال هندسی متفاوتی می‌تواند نقاشی بکشد و این اتفاق برای او بسیار موفقیت بزرگی به شمار می‌رود چون توانسته بود یک نفر را خیلی خوشحال کند. با یادگرفتن نقاشی شاگرد نابینایش اندر انگیزه در ماندانا به وجود آمده بود که توانست از راه‌های ابداعی خودش نقاشی کردن را هم به چندین ناشنوا آموزش دهد.

 

 آتش‌نشان افتخاری کرمان

غلام‌رضا انتظاری روزهای بازنشستگی از دبیرستان و همچنین بازنشستگی از سازمان انتقال خون را در ۶۵ سالگی می‌گذراند و این روزها هنر خوشنویسی او را به نمایشگاه‌ها کشانده است و تابه‌حال چندین بار در نمایشگاه‌های مختلف شرکت کرده. می‌گوید: «به خاطر حس کمک‌رسانی بی‌اندازه‌ای که در همسرم وجود دارد این وظیفه نیز در وجود ما بسیار پررنگ شده است یادم می‌آید که چندین سال پیش ایستگاه آتش‌نشانی منطقه ما اعلام کرد که آتش‌نشان داوطلب جذب می‌کند. بعدازظهر همان روز ما خانوادگی در ایستگاه آتش‌نشانی حاضر شدیم و طی چندین ماه آموزش دیدیم. همه ما در چندین مانور شرکت کردیم تا بتوانیم در موارد بحرانی کمک‌حال آتش‌نشان‌ها باشیم؛ اما ماندانا تا مدت‌ها به آتش‌نشانی رفت‌وآمد داشت و حتی مدتی سخنگوی آتش‌نشان‌های داوطلب شده بود. ماندانا هیچ توجهی به شرایط سنی‌اش نمی‌کند و همچنان به فکر یادگیری برای حمایت از هم نوعان خود است. حالا به‌عنوان آتش‌نشان افتخاری در کرمان از او یادمی شود.

* فارس

      

منبع: اکوفارس

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت ecofars.com دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «اکوفارس» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۲۴۶۰۲۶۶۹ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

کاهش نرخ باروری در ایران از چه وقت شروع شد؟

علی اکبر محزون گفت: شروع کاهش نرخ باروری در کشور ما به حدود دهه چهل بر می‌گردد. در نخستین سرشماری کشور که سال ۱۳۳۵ اجرا شد و پس از آن در سال ۱۳۴۵ برای نخستین بار در ایران نرخ رشد جمعیت محاسبه شد که آن زمان ۱/۳ درصد بود. از همان سال‌ها هشدارهای رشد جمعیت آغاز شد. سال ۴۶ بیانیه تهران در خصوص تنظیم خانواده و ضرورت کنترل جمعیت تصویب شد و ساز انقلاب هم در دهه شصت بحث جمعیت دوباره مطرح شد. در برنامه توسعه سال ۱۳۶۷ طرحی با عنوان سیاست تحدید موالید مطرح شد.

وی افزود: هدف این طرح چنین بود که اگر در سال ۱۳۶۷ میانگین هر خانواده ۵/۶ فرزند بود تا سال ۱۳۹۰ این عدد به ۴ فرزند کاهش یابد. در سال ۷۲ قانون تنظیم جمعیت در مجلس شورای اسلامی تأیید شد که طبق این طرح فرزند چهارم به بعد محروم از فعالیت اجتماعی شود. سال ۱۳۷۳ و به میلادی ۱۹۹۴ اجلاس بین‌المللی جمعیت و توسعه در قاهره با مشارکت ۱۷۹ کشور جهان از جمله ایران برگزار شد و معاهده طرح کنترل جمعیت در سطح بین‌الملل با عنوان International Conference on Population and Development تصویب شد. ریشه اصلی کاهش نرخ رشد جمعیت در دنیا و کشور ما از اینجا آغاز شد.

وی افزود: علت شدت این کاهش در ایران به این دلیل بود که علاوه بر کنترل اجتماعی، کنترل فردی نیز به وجود آمد. خانواده‌ها از دهه ۶۰ بنا به عوامل مختلف مانند کاهش مرگ و میر کودکان و شانس زنده ماندن بالا، تصمیم به فرزندآوری کم‌تر گرفتند چرا که قبلاً پنج فرزند متولد می‌شد که لااقل سه نفر از آن ها زنده بمانند. دیگر نیازی به چنین اقداماتی نبود پس همان سه فرزند متولد می‌شدند.

وی در ادامه گفت: اما اینها حاصل یک نگاه مالتوسی بود بحث نخست تنگ دستی به عنوان مانع افزایش فرزند و بحث دوم جریان اجتماعی بود. افراد با استمرار فرایند توسعه وارد مباحثی شدند که موجب پیشرفت فردی آن ها شود و به تحرک اجتماعی پرداختند و فرزندآوری را مانع این پیشرفت دیدند. بحث فردگرایی در جامعه موجب شد تحرک اجتماعی و فرزندآوری در مقابل هم قرار گیرند و در مرحله سوم جایگزینی برای نهاد خانواده و تغییر نهاد خانواده که حاصل تغییر نگرش‌ها در جوامعی مثل ایران شد روند رشد را به شدت کاهش داد.

محزون تاکید کرد: بر روی مبانی فکری و نظری موضوع باید بیشتر تمرکز کرد و اقدامات اساسی صورت بگیرد. در دنیا هم برای موضوعات مهم همین‌طور عمل می‌کنند. باید الگوی یک خانواده کامل را بسازیم، مبنی بر نظریه شهید مطهری از انسان کامل این قالب را در مبانی فکری خانواده جای دهیم و در ادامه به تعهد به خانواده بپردازیم. جامعه دانشگاهی و حوزه علمیه نیز می‌تواند در حوزه شناسایی مسائل و ترسیم وضع مطلوب کمک شایانی به این راهبرد داشته باشد.

نقش جایزه ملی جمعیت در مرحله نخست ایجاد انگیزه است و برای اثرگزاری بهتر می‌تواند به اصطلاح، کف میدانی‌تر، در محله‌ها و مراکز عمومی باشد. تا انگیزه نخبگان را در جامعه عمومی بیشتر کند. چرا که بحث خانواده است و حتی می‌تواند الگویی شود تا هم محلی‌ها و خانواده هم به نخبگان رجوع کنند.

منبع: خبرگزاری مهر

دیگر خبرها

  • اعلام آماده‌باش دستگاه‌های خدماتی البرز در پی اعلام هشدار هواشناسی
  • با نواده پژو ۴۰۵ معروف آشنا شوید /عکس
  • همدستی زن جوان با مرد آشنا برای قتل شوهرش
  • خانواده‌ها فرزندان خود را با معارف الهی آشنا کنند
  • کتاب من امام صادق (ع) را دوست دارم روانه بازار نشر شد
  • افتتاح فاز دوم فولاد بافت؛ با این پروژه بزرگ بیشتر آشنا شوید
  • کاهش نرخ باروری در ایران از چه وقت شروع شد؟
  • با 7 بمب منیزیم آشنا شوید
  • اسکان اضطراری در پی بارندگی در سنندج
  • آماده‌باش گروه های خدمت رسان شهرداری برای رفع آب‌گرفتگی‌ها